سلام؛
امشب تولّد ِمنه،یعنی تولّدِ هویّت،هویّتِ آدما
امشب اولین شبیِ که واستون می نویسم؛ می خوام بیشتر با دنیای شماها آشنا بشم.
دوست دارم،و سعی دارم با شعر حرف بزنم،بخصوص سخنان و اشعارِ استاد دکتر شریعتی، که دوست دارم که دقیقاً بفهمید و بعد قضاوت کنید.
من مخاطبم همه هستند ولی از توی همه ی این دوستان یکی که منو با شما آشنا کرد بیشتر مّدِ نظرم هست،دوستی عزیز که خیلی چیزا از رفتار،حرکات،برخوردهاش،صحبت هاش یاد گرفتم و حقِّ استادی به گردنِ من دارن.
اُمیدوارم بتونم جبران کُنم.
................................................
اشکی در گذر گاه تاریخ
از همان روزی که دست حضرت قابیل
آلوده گشت به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیّت مُرد
اگر چه آدم زنده بود
از همان روزی که یوسف را
برادران به چاه انداختند
روزی که با شلاق دیوار چین را ساختند
آدمّیت مُرده بود
بعد دنیا هِی پُرِ آدم شد
و این آسیاب گشت ،گشت
قرن ها از مرگِ آدم ها گذشت
اِی دریییییییییغ آدمیّت بر نگشت.
.................................................
هبوط
مرا کسی نساخت،خدا ساخت؛
نه آن چنان که"کسی می خواست"،
که من کسی نداشتم.
کسم خدا بود،کسِ بی کسان.
او بود که مرا ساخت آن چنان که خودش خواست.
نه از من پرسید و نه از آن "منِ دیگر"م.
من یک گِلِ بی صاحب بودم.
مرا از روح خود در آن دمید.
و بر روی خاک و در زیر آفتاب،
تنها رهایم کرد.
"مرا به خودم واگذاشت".
" دکتر علی شریعتی"
..............................................
حرف هایی هست برای نگفتن
و ارزش عمیق هر کسی
به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
وکتاب هایی نیز هست برای ننوشتن
و من اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی
که باید قلم را بِکَنم و دفتر را پاره کنم
و جلدش را به صاحبش پَس دهم
و خود به کلبه ی بی در و پنجره ای بخزم
و کتابی را آغاز کنم که نباید نوشت.
نوشته هاتو خوندم. جالب بود فقط یه کم روی انتخاب فونتت دقت کن تا مخاطبت بتونه تا آخره مطلبو بخونه و چشماش سیاهی نره!
حتما از اینکه انتقاد سازنده ای کرد منو می بخشی.
بگو نسل ما کجا رفت؟
نسلی که اومد بباره!
نسلی که از آیینه رد شد، بی صدا به یک اشاره!
نسلی که می خواست زمینُ توی آسمون بکاره!
حتا آسمونش امروز، توی قابی از حصاره!
دوست عزیز سلام
به روزم . . . و منتظر حضور سبزت
WWW.NasleMan.NET