هویت

هویت

درد و دل
هویت

هویت

درد و دل

بیا،ز سنگ بپرسیم!

درون آینه ها در پی چه می گردی؟

بیا ز سنگ بپرسیم

که از حکایت فرجام ما چه می داند

بیا ز سنگ بپرسیم،

 

                        زان  که غیر از سنگ

 

کسی حکایت فرجام را نمی داند!

 

همیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است!

نگاه کن،

نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ

چه سنگ بارانی!گیرم گریختی همه عمر،

کجا پناه می بری؟

                      خانه ء خدا سنگ است!

 

به قصه های غریبانه ام ببخشایید!

که من _ که سنگ صبورم _

                                 نه سنگم و نه صبور!

دلی که می شود از غصه تنگ ،می ترکد

چه جای دل که درین خانه سنگ می ترکد!

در آن مقام،که خون از گلوی نای چکد

عجب نباشد اگر بغض چنگ می ترکد

چنان درنگ به ما چیره شد،که سنگ شدیم!

دلم ازین همه سنگ و درنگ می ترکد.

 

بیا ز سنگ بپرسیم

که از حکایت فرجام ما چه می داند

از آن که عاقبتِ کارِ جام با سنگ است!

بیا ز سنگ بپرسیم

نه بی گمان،همه در زیر سنگ می پوسیم

و نامی از ما بر روی سنگ می ماند؟

 

 

درون آینه ها در پی چه می گردی؟

 

 

 

 

نظرات 11 + ارسال نظر
سکوت دیوار پنج‌شنبه 16 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:40 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

باسلام..
می دونی شاید منم از اون ادمها هستم که دور و ورم خیلی شلوغه...ولی شاید تنهای تنهام...خیلی ها من را شاد می دونن...شاید یه پایه خنده همیشگی برای دوستام شاید برای مهمانی ها یا جمع ها دوستامم...شاید با خیلی ها بودم ا حالا چه دخترش چه پسر...اما شاید همش هوا بود...شاید یه تجربه به من فهموند که بابا تو فقط سرگرمی....تو به اون هدفی که دنبالش خواستی نرسیدی...می دونی تجربه شاید زود سراغ من آمد...شاید چیزهایی را تجربه کردم که خیلی ها تو خواب و خیال دنبالشن..
شاید حساب بی جساب روی خیلی ها باز کردم..نه اونقدر ضربه نخوردم اما چیزهایی را دیدیم که خودم بد بهشون پایبندم...نمی دونم چرا راحت بعضی از دوستام کسایی که روشون حساب می کردم راحت فراموش کردن...راحت حاضر شدن کارهایی را بکنن که ناراحتم کرد...منم نمی دونم چرا روی بعضی اخلاق ها حساس شدم ....شاید خیلی بی ارزش باشه اما من را بد ناراحت می کنه...
شاید الان فکر می کنم که دوستی واقعی لیاقت واقعی می خواهد..
نمی دونم چرا تجربه بودن با یکی کلی عوضم کرد...کسی که فقط بهونه یه رو کم کنی دوستانه بود...شاید از اون روز من شدم یکی دیگه ... نمی دون شاید خدا خواست یه تلنگری بزنه...نمی دون ولی تجربه اولش شیرین و بعد در اوج شیرین تلخ شد...من چنان در این تجربه غرق بودم که شاید پا رو همه چیز گذاشتم....اما نمی دونم...
اما شاید کلی عوض شدیم...گفتم برم دانشگاه یه تغیره کوچولو بدم...اما بازم نشد...اما شاید بخوام دوباره تجربه اش کنم..
می دونی درد های من شاید فقط یه بهونه باشه...
شاید بهونه ای باشه برای نوشتن...من گاهی خودم با خودم فکر می کنم و شاید بخندم...یکی از دوستام می گه که بابا چرا اینجوری شدی...منم شاید بهش می گم گذشته ها خاطره شد...
نمی دونم بازم چرت نوشتم....
امیدوارم تو امتحانات موفق باشی...ما که تو همین لیسانسش موندیم..اما اینجا هم بیا...فکر کنم وقت گذاشتن برای نوشتن خیلی وقتها آدم را راحت و سبک می کنه.....شاید مخصوصا برای ما ها که شاید فقط خودمون باید خودمون را درک کنیم...
به امید موفقیت شما و همه...........

حضرت عشق --** روزبه **-- جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:14 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...تو خاموشی خونه خاموشه...شب آشفته گل فراموشه...بخواب که امشب پشت این روزن شب کمین کرده روبه روی من...
------------
** حضرت عشق ** برای اولین بار در سال ۱۳۸۶ به روز شد !
منتظر حضور گرمت هستم
قربانت
راستی با تبادل لینک موافقی ؟ خبرم کن خوب ؟
فعلا....
----------- یا حق !‌---------

احمد جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:45 ب.ظ http://neghab.blogsky.com

درنگ...سنگ...ننگ...

بله؛فکر
بله؛ درنگ
بله؛سنگ
بله؛ ننگ
بله؛ همه ی اینها درست اند و ما نادرست که اگر درست شویم به سرنوشت ابوالعلاء مبتلا می شویم!
این ماها هستیم که تو خواب زمستانی مانده ایم!

ساعتی در خود نگر تا کیستی
از کجایی و چه جایی و چیستی
در جان بَهرِ چه عمری زیستی!

رضا شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:08 ب.ظ http://xload.blogsky.com

اینم نظر و جواب من به نوشته ی تو صونا جان:

و خدا آدم را آفرید به او کردار را آموخت و نتیجه عمل اورا در ورای یک زمین خاکی به او برگرداند.
من در جستجوی عشق او این همه راه ها را خواهم رفت تو نیز با من بیا. مرگ پایان نیست.

نی شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:58 ب.ظ http://www.beshnoo.blogfa.com

سلام
خیلی شعر قشنگی بود
شعر خودت بود یا از جایی نوشتی
موفق باشید

ممنون از لطف و تعریفی که نسبت به شاعر این شعر داشتی!
نه! ولی کاش می تونستم چنین زیبا شعر بگم!
شاعر این شعر فریدون مشیری هستند.

حضرت عشق --** روزبه **-- یکشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 10:54 ق.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

سلام خوبی صونا خانم ؟
مرسی از نظرت
ببخشید من این قدر روزانه هات زیاد بود دیگه نیومدم پایین که ببینم
ببخشید
معذرت....
شعرت عالی بود
مخصوصا اون جا که می گه :
بیا ز سنگ بپرسیم

که از حکایت فرجام ما چه می داند

از آن که عاقبتِ کارِ جام با سنگ است!

بیا ز سنگ بپرسیم

نه بی گمان،همه در زیر سنگ می پوسیم

و نامی از ما بر روی سنگ می ماند؟

--------------
قربانت
موفق باشی
فعلا....
-------- یا حق !‌--------

علی دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 08:28 ق.ظ http://kolahzard.blogsky.com

سلام صونا جانم کجاست فرصت فکر؟
کجاست روح لطیف و کجاست صحبت بکر؟
کجاست کس که بگیرم دو دست نازش را؟
بگویمش و بگوید درون و رازش را
جهان شده همه سنگ و زمان شده همه سنگ
دو پای رهروی عشاق و عشقبازان لنگ
بیا بیا که در این وادی سراسر ننگ
بگیرمت به درون اندر وجودم تنگ

کاش من هم میتونستم مثل تو بنویسم
کاش میتونستم
یا لااقل تو بهم یاد میدادی
اگه دوست داشتی به من سر بزن

marua دوشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 05:02 ب.ظ http://kindness.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
نوشتت واقعا پرمعنا وپرازنکته هایی بودکه دیگه جای هرنظر ی رو میگیره ولی امیدوارم که روزگارماروبمانند اون سنگ درنیاره تا بتونیم باانعطاف بهتری باهرچیزبرخوردداشته باشیم که وقتی درمقابل آئینه ایی قرارگرفتیم که (آینه درنظرمن همون حکم انسانهایی هست که بنوعی درمقابلمون قرارمیگیرن ) شرمنده وطوری نباشیم که نتونیم سرمون رو بالاببریم .
همیشه موفق وموید باشید.

از تبار درد سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.tandis-tanhaee.blogsky.com

سلام صونا خانوم ....
اسم وبتون خیلی برام جالب بود ...هویت .........
شعر خیلی قشنگ بود ...
نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ..........
به منم سری بزنین خوشحالم کردین

لی لی سه‌شنبه 21 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 02:59 ب.ظ http://liliana.blogsky.com/

اومدم یه سری بهت زدم

حضرت عشق --**روزبه**-- جمعه 24 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 12:28 ب.ظ http://hazrat-eshgh.blogsky.com

...چاره ای جز این ندارم آخه خون شدی تو رگ هام...می میرم اگه نباشی بی تو من بد جوری تنهام...من چه جوری تو رو خواستم ؟تو چه جور ازم گذشتی...
--------
سلام
میخونه ی **حضرت عشق** آپ دیت شد !
منتظرتم
قربانت
فعلا....
--------- یا حق !‌---------

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد