-
بدون شرح
جمعه 31 شهریورماه سال 1385 09:08
دلم گرفته نمی دونم چی کار کنم.برای من و یکی از دوستانم مشکلی پیش اومده و نمی دونم راه حلش چی میتونه باشه! تنها چیزی که به ذهنم رسیده رفتن پیش یک روانشناس هست که شاید بتونه کمکی کنه!هر چند من خودم و خیلی های دیگه نتیجه ای نگرفتن! اگه متخصص خوبی سراغ دارین خوشحال می شم بهم معرفی کنید. ممنون
-
حرف دل
سهشنبه 28 شهریورماه سال 1385 07:53
این متن رو خطاب به نقاب و در جواب به او می نویسم که شاید به اندازه ی یک آنگستروم از شما بیشتر منو بشناسه. کسی که همه ی زندگیشو نقاب شامل شده و مثل چتری در زندگیش سایه افکنده!به قول قمیشی:صبح ها که از خواب پا می شیم،نقاب به صورت می زنیم!نقابی که..... ولی خوشحال می شم شما هم نگاهی بهش بندازین! «من دلم برای زادگاه کودکی...
-
سالروز در گذشت شهریار
جمعه 24 شهریورماه سال 1385 16:07
ای سرزمین شهریارِ عاشق پیشه، ای سرزمین بابک آزادی خواه، ای سرزمین ستارخان آزادی خواه، ای سرزمین ستارخان و باقرخان، ای سرزمین پروین اعتصامی، دلم برای هوای پاک و بادهای بی ریایت،برای منظره های فعلی پائیزیت،برای کوهستان های پربرفت و خاک جوانمرد پرورت تنگ شده است. من در اینجا هر شب وقتی که به آسمان این شهر غریب چشم می...
-
نامه سرگشاده ی چارلی چاپلین به دخترش جرالدین
شنبه 18 شهریورماه سال 1385 16:33
اگر شروع به خوندن این متن کردین دوست دارم تا آخر متن ادامه بدین! میدانم شاید اکثر شما این نامه ی سر گشاده را قبلاً خوانده باشید ولی بخاطر فراموشکار بودن روح و عقل انسان ، از شما می خواهم دوباره بخوانید و به قلبتون مراجعه کنید. و همگی متوجه بشویم که تنها چیز ارزشمندمان وجود انسانی ماست. (( جرالدین دخترم! اینجا شب...
-
خیلی جالب بود؛ جا برای سوزن انداختن نبود!!!
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1385 12:53
دیروز نمایشگاه بین المللی بودم.اولین نمایشگاه معرفی دانشگاه ها. متاسفانه از این همه جمعیت دانشجو و صد البته اساتید در کشور و یا حداقل تهران. تعداد محدودی اونجا بودن و کسی نبود جز مسئولین و شاید به تعداد بسیار محدود بازدید کننده. امیدوارم دوستان از این نمایشگاه خوب دیدن کنند. زمان : ۱۳ تا ۱۸ شهریور ساعت نمایشگاه:۱۷ -۱۰
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 19:00
ـ بی اختیار سری تکان دادم و گفتم: حوادث زندگی با دندانهای ناپیدای خود - که از سلاح جلاد هم تیزتر است - جوانی و شادابی انسان را می جود ریز ریز می کند و از بین می برد. ـ فکر وخیال مثل موریانه درون انسان را می خورد و پوک می کند. از زیر سلاح جلاد می توان فرار کرد اما از رنج های زندگی که در فکر و ذهن آدمی لانه کرده است نمی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 16 تیرماه سال 1385 09:30
متن منشور کورش کبیر که به عقیده آگاهان اولین منشور حقوق بشر در جهان به شمار می آید از نظرتان می گذرد: (( منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشهی جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ ... نوه کورش، شاه بزرگ ... نبیره چیش پیش ، شاه بزرگ . . . آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه...
-
بارون
سهشنبه 13 تیرماه سال 1385 10:02
Number:5 تو شهری که من زندگی می کنم کمتر احساسِ وجود داره کمتر شادی و محبت وجود داره همگی خلاصه شدن تو زندگی ماشینی. و یادشون رفته انسان اند و خودشون هم به ماشین تبدیل شدن که هر روزه یه برنامه ی از پیش تعیین شده دارند و همگی یه راه و مقصد معیّن و تکراری! و با این حال؛حتّی شهر منم وقتی بارون می یاد قشنگه!قشنگتر از...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 تیرماه سال 1385 18:13
مجبور شدم همه رو دوباره بنویسم چون نا خوانا بود سلام؛ امشب تولّد ِمنه،یعنی تولّدِ هویّت،هویّتِ آدما امشب اولین شبیِ که واستون می نویسم؛ می خوام بیشتر با دنیای شماها آشنا بشم. دوست دارم،و سعی دارم با شعر حرف بزنم، بخصوص سخنان و اشعارِ استاد دکتر شریعتی، که دوست دارم که دقیقاً بفهمید و بعد قضاوت کنید. من مخاطبم همه...
-
جمعه!!!
جمعه 9 تیرماه سال 1385 18:02
Number: 4 نمی دانم در غروب جمعه چه رازی نهفته است! آسمان آبی است،امّا دلت حالِ غروب ابری ترین روزهای پائیز را دارد. اگر جمعه زیباترین روز اردیبهشت با گلهای سرخ هم که باشد، دلتنگی غروب ابری بر دلت پنجه می کشد. بعد از ظهر آدینه، آیینه دلتنگی غریبی است دلت بهانه می گیرد. هیچ چیز آرامت نمی کند قرار از دست می رود. نا گاه...
-
آه مادر!
جمعه 9 تیرماه سال 1385 17:09
Number: 3 مادر جان! ای کاش رهگذری بودی و تو را فقط برای یک لحظه می دیدم. ای کاش قطرهء آبی بودی و در دریای بیکران ناپدید می شدی. ای کاش ستاره ای بودی و در اوجِ کهکشان ها ناپدید می شدی، که من هرگز حرف های تو را از دیگران نمی شنیدم و ااینگونه دیوانه وار دوستت نداشتم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 23:28
دلم گرفته، دل گرفتن امشبِ من بخاطر خودم نیست، نه،بخاطر خودمم وخودتم هست! بخاطر تبعیض هایی که همه دَرَش سهیمیم! چه ظلمیِ تو این دنیا! چه تضادی هست تو این دنیا! چرا انصافی در کار نیست!!؟ چرا اینقدر ظلم تو دنیا وجود داره؟!! چرا تو کتابِ دینی نوشتن! عدالت خدا به این نیست که به همه یکسان، نعمت اعطا کند. و اگه خدا به یکی از...
-
تولد
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1385 23:01
سلام؛ امشب تولّد ِمنه،یعنی تولّدِ هویّت،هویّتِ آدما امشب اولین شبیِ که واستون می نویسم؛ می خوام بیشتر با دنیای شماها آشنا بشم. دوست دارم،و سعی دارم با شعر حرف بزنم،بخصوص سخنان و اشعارِ استاد دکتر شریعتی، که دوست دارم که دقیقاً بفهمید و بعد قضاوت کنید. من مخاطبم همه هستند ولی از توی همه ی این دوستان یکی که منو با شما...